pand e doost
ارسال Friday 25 December 2009 در 03:47AM توسط baharaaneh
ای شب آشفتۀ بیدار ز بیداد منال
ای که رنجیده ز عالم به شبانگاه منال
ای که فریاد دلت بر لب تفدیده تو خشکیده
جرعه ای نوش به جان از لب یار و ز تب و تاب منال
ای که رنجیده ز عالم به شبانگاه منال
ای که فریاد دلت بر لب تفدیده تو خشکیده
جرعه ای نوش به جان از لب یار و ز تب و تاب منال
درد دنیا اگرت سینه شکافد فبها
سینه بشکافته در محفل غیران فبها
سینه بشکافته در محفل غیران فبها
دوست گر چهره بپوشاند و خنجر گیرد
بنگرش یاغی و سر بر لب خنجر منشین
چشم گر تاب نگاه صحنه پردازی ندارد
دل خونین به تماشاگه این صحنه مشین
بنگرش یاغی و سر بر لب خنجر منشین
چشم گر تاب نگاه صحنه پردازی ندارد
دل خونین به تماشاگه این صحنه مشین
هر چراغی که ز بام فلک آویزان است
آتشی دانش و جان در قدم طور مده
نارفیقان در کمینند به هر گوش و کنار
جان خود دریاب و آن را طعمه کرکس مده
آتشی دانش و جان در قدم طور مده
نارفیقان در کمینند به هر گوش و کنار
جان خود دریاب و آن را طعمه کرکس مده
نقشها بازی کند بازیگر زال فلک
دیده پر کن اندکی دل را به بازی اش مده
دیده پر کن اندکی دل را به بازی اش مده
آشنا ، بیگانه چون گردد به زهر آگین شود
زهر را بر لب منه ، بیگانه را بیگانه شو
زهر را بر لب منه ، بیگانه را بیگانه شو
سفره دل را به پیش بدفریبان وا مکن
شمع جان هستی بده ، بر گرد خود پروانه شو
شمع جان هستی بده ، بر گرد خود پروانه شو
سینه ها گر پر ز کینه ، خالی از مهر و وفاست
مهربانی پیشه کن تو ، کینه را بیگانه شو
مهربانی پیشه کن تو ، کینه را بیگانه شو
ز نامردمی های یاران منال و مسوز
که بازار نامردمی برنیافتد به روز
که بازار نامردمی برنیافتد به روز
گرت دشمن است ابله و کینه توز
به دانش گذر کن ز خشم ، هستی ات را مسوز
به دانش گذر کن ز خشم ، هستی ات را مسوز
گر محبت را نداند قدر ، نامرد
بزن بر طبل بی عاری چو بیدرد
بزن بر طبل بی عاری چو بیدرد
که این افسردگان بس بینوایند
مکن پندارت آشفته به این وهم
مکن پندارت آشفته به این وهم
06-1-6
مریم
مریم
همه نظرات 0
نظرات
![]() |
همه دنبالک ها 0