![]() |
|
![]() |
#1 |
عسل
|
من به اندازه یک مجلس ختم، دوستانی دارم
چه رفیقان عزیزی که بدین راه دراز بر شکوه سفر آخرتم، افزودند
اشک در چشم، کبابی خوردند قبل نوشیدن چای، همه از خوبی من میگفتند ذکر اوصاف مرا، که خودم هیچ نمی دانستم نگران بودم من، که برادر به غذا میل نداشت دست بر سینه دم در استاد و غذا هیچ نخورد راستی هم که برادر خوب است گر چه دیر است، ولی فهمیدم که عزیز است برادر، اگر از دست رود و سفرباید کرد، تا بدانی که تو را میخواهند دست تان درد نکند، ختم خوبی که به جا آوردید اجرتان پیش خدا عکس اعلامیه هم عالی بود، کجی روبان هم، ایده نابی بود متن خوبی که حکایت می کرد که من خوب عزیز ناگهانی رفتم و چه ناکام و نجیب دعوت از اهل دلان، که بیایند بدان مجلس سوگ روح من شاد کنند و تسلی دل اهل حرم ذکر چند نام در آن برگه پر سوز و گداز که بدانند همه، ما چه فامیل عظیمی داریم رخصتی داد حبیب، که بیایم آنجا آمدم مجلس ترحیم خودم، همه را میدیدم همه آنهایی، که در ایام حیات، نمی دیدمشان همه آنهایی که نمی دانستم، عشق من در دلشان ناپیداست واعظ ا ز من می گفت، حس کمیابی بود از نجابت هایم، از همه خوبیهام و به خانم ها گفت: اندکی آهسته تا که مجلس بشود سنگین تر سینه اش صاف نمود و به آواز بخواند: " مرغ باغ ملکوتم نی ام از عالم خاک چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم" راستی این همه اقوام و رفیق من خجل از همه شان من که یک عمر گمان میکردم تنهایم و نمی دانستم من به اندازه یک مجلس ختم، دوستانی دارم
__________________
برهنگی بیماری عصر ماست، به گمان من، تن تو باید برای کسی باشد که روحش را برای تو عریان کرده است
![]() |
![]() |
![]() |
تعداد 12 كاربر از asalbanoo بابت نوشتن اين پست تشكر كردهاند : |
![]() |
#2 |
hamsayegi.blogfa.com
|
ج: من به اندازه یک مجلس ختم، دوستانی دارم
جداً زیبا بود
![]()
__________________
آسمان همیشه آبی نیست، گاهی مثل دلم خاکستری می شود... |
![]() |
![]() |
![]() |
#3 |
عسل
|
ج: من به اندازه یک مجلس ختم، دوستانی دارم
__________________
برهنگی بیماری عصر ماست، به گمان من، تن تو باید برای کسی باشد که روحش را برای تو عریان کرده است
![]() |
![]() |
![]() |
تعداد 3 كاربر از asalbanoo بابت نوشتن اين پست تشكر كردهاند : |
![]() |
#4 |
آریایی
|
ج: من به اندازه یک مجلس ختم، دوستانی دارم
روزی کسی به خیام، که دوران کهنسالی را پشت سر می گذاشت! گفت: شما به یاد دارید دقیقا پدر بزرگ من، چه زمانی درگذشت ؟ خیام پرسید: این پرسش برای چیست؟ آن جوان گفت: من تاریخ درگذشت همه خویشانم را بدست آورده ام و می خواهم روز وفات آنها بروم گورستان و برایشان دعا کنم و خیرات دهم خیام خندید و گفت: آدم بدبختی هستی! خداوند تو را فرستاده تا شادی بیافرینی و دست زندگان و مستمندان را بگیری، تا نمیرند تو به دنبال مردگانت هستی ؟!
بعد پشتش را به او کرد و گفت مرا با مرده پرستان کاری نیست و از او دور شد
__________________
زندگی ام را كوچك نگه میدارم تا خودم را كوچك نكنم |
![]() |
![]() |
تعداد 7 كاربر از شاهرخ- بابت نوشتن اين پست تشكر كردهاند : |
![]() |
#5 |
عضو ثابت
تاريخ ثبت نام: Nov 2004
مكان: ایران
پاسخها: 609
|
ج: من به اندازه یک مجلس ختم، دوستانی دارم
او دیگر صدایت را نخواهد شنید ! ...
وقتی 15 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم ...صورتت از شرم قرمز شد و سرت رو به زیر انداختی و لبخند زدی... وقتی که 20 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم سرت رو روی شونه هام گذاشتی و دستم رو تو دستات گرفتی انگار از این که منو از دست بدی وحشت داشتی وقتی که 25 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم .. صبحانه مو آماده کردی وبرام آوردی ..پیشونیم رو بوسیدی و گفتی بهتره عجله کنی ..داره دیرت می شه وقتی 30 سالت شد و من بهت گفتم دوستت دارم ..بهم گفتی اگه راستی راستی دوستم داری .بعد از کارت زود بیا خونه وقتی 40 ساله شدی و من بهت گفتم که دوستت دارم تو داشتی میز شام رو تمیز می کردی و گفتی .باشه عزیزم ولی الان وقت اینه که بری تو درسها به بچه مون کمک کنی وقتی که 50 سالت شد و من بهت گفتم که دوستت دارم تو همونجور که بافتنی می بافتی بهم نکاه کردی و خندیدی وقتی 60 سالت شد بهت گفتم که چقدر دوستت دارم و تو به من لبخند زدی... وقتی که 70 ساله شدی و من بهت گفتم دوستت دارم در حالی که روی صندلی راحتیمون نشسته بودیم من نامه های عاشقانه ات رو که 50 سال پیش برای من نوشته بودی رو می خوندم و دستامون تو دست هم بود وقتی که 80 سالت شد ..این تو بودی که گفتی که من رو دوست داری.. نتونستم چیزی بگم ..فقط اشک در چشمام جمع شد اون روز بهترین روز زندگی من بود ..چون تو هم گفتی که منو دوست داری به کسی که دوستش داری بگو که چقدر بهش علاقه داری و چقدر در زندگی براش ارزش قائل هستی چون زمانی که از دستش بدی مهم نیست که چقدر بلند فریاد بزنی اون دیگر صدایت را نخواهد شنید.
__________________
قبل از این که بخواهی در مورد من و زندگی من قضاوت کنی کفشهای من را بپوش و در راه من قدم بزن ...... از خیابانها، کوهها و دشت هایی گذر کن که من کردم ..... اشکهایی را بریز که من ریختم دردها و خوشیهای من را تجربه کن.... سالهایی را بگذران که من گذراندم روی سنگهایی بلغز که من لغزیدم.... دوباره و دوباره برپاخیز و مجدداً در همان راه سخت قدم بزن |
![]() |
![]() |
تعداد 5 كاربر از sahele_yakhi بابت نوشتن اين پست تشكر كردهاند : |
![]() |
#6 |
عسل
|
ج: من به اندازه یک مجلس ختم، دوستانی دارم
روز مرگم هرکه شیون کند از دور و برم دور کنید
همه را مست و خراب از می و انگور کنید مزد غسال مرا سیر شرابش بدهید مست مست از همه جا حال خرابش بدهید بر مزارم مگذارید بیاید واعظ پیر میخانه بخواند غزلی از حافظ جای تلقین به بالای سرم دف بزنید شاهدی رقص کند جمله شما کف بزنید روز مرگم وسط سینه من چاک زنید اندرون دل من یک قلم تاک زنید روی قبرم بنویسید وفادار برفت آن جگر سوخته ی خسته از این دار برفت
__________________
برهنگی بیماری عصر ماست، به گمان من، تن تو باید برای کسی باشد که روحش را برای تو عریان کرده است
![]() |
![]() |
![]() |
تعداد 4 كاربر از asalbanoo بابت نوشتن اين پست تشكر كردهاند : |
![]() |
#7 |
عسل
|
ج: من به اندازه یک مجلس ختم، دوستانی دارم
کاش می توانستم حداقل در مجلس ختمم راحت حرف بزنم …
چیزی بگویم از دلتنگی … یا حرفی بزن میان آدم های که در این اتاق مجازی جمع شدند … فقط می گویم منم دلتنگم
__________________
برهنگی بیماری عصر ماست، به گمان من، تن تو باید برای کسی باشد که روحش را برای تو عریان کرده است
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
#8 |
Amin
تاريخ ثبت نام: Dec 2009
مكان: توی خودم . . .
سن: 32
پاسخها: 306
|
ج: من به اندازه یک مجلس ختم، دوستانی دارم
ز خاک من اگر گندم برآید
از آن گر نان پزی مستی فزاید خمیر و نانبا دیوانه گردد تنورش بیت مستانه سراید اگر بر گور من آیی زیارت تو را خرپشتهام رقصان نماید میا بیدف به گور من برادر که در بزم خدا غمگین نشاید زنخ بربسته و در گور خفته دهان افیون و نقل یار خاید بدری زان کفن بر سینه بندی خراباتی ز جانت درگشاید ز هر سو بانگ جنگ و چنگ مستان ز هر کاری به لابد کار زاید مرا حق از می عشق آفریدهست همان عشقم اگر مرگم بساید منم مستی و اصل من می عشق بگو از می بجز مستی چه آید به برج روح شمس الدین تبریز بپرد روح من یک دم نپاید
__________________
ﻣﺎﻫﯿﺎﻥ ﺍﺯ ﺗﻼﻃﻢ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺷﮑﺎﯾﺕ ﺑﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﭼﻮﻥ ﺩﺭﯾﺎ ﺁﺭﺍﻡ ﺷﺪ ﺍﺳﯿﺮ ﺻﯿﺎﺩﺍﻥ ﺷﺪﻧﺪ
ﺗﻼﻃﻢ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺣﮑﻤﺖ ﺧﺪﺍﺳﺖ ﺍﺯﺧﺪﺍ ﺩﻟﯽ ﺁﺭﺍﻡ ﺑﺨﻮﺍﻫﯿﻢ ﻧﻪ ﺩﺭﯾﺎﯾﯽﺁﺭﺍﻡ |
![]() |
![]() |
تعداد 2 كاربر از gham بابت نوشتن اين پست تشكر كردهاند : |
![]() |
#9 |
خُو کرده قفس را میل رها شدن نیست .
|
ج: من به اندازه یک مجلس ختم، دوستانی دارم
روزگارمیخندی؟
کمی حرمت نگه دار;مگر نمیبینی سیاه پوش ارزوهایم هستم
__________________
رفقای مجازی زیادی داشتم زمانی که دنیای مجازی (مد )نبود ![]() دلم برای همتون تنگ شده ![]() |
![]() |
![]() |
تعداد 3 كاربر از RAHA ASIRI بابت نوشتن اين پست تشكر كردهاند : |
![]() |
Bookmarks |
کلیدواژه ها |
مرگ |
كاربراني كه در حال مشاهده اين گفتگو هستند : 1 (0 عضو 1 ميهمان) | |
ابزار گفتگو | |
|
|